سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرستوهای عاشق مگه میشه عشق از یادتون بره - مطلبکده ی پرستوهای عاشق


Search Engine Optimization PersianYahoo Top Sites

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
105857

:: بازدید امروز ::
23

:: موضوعات وبلاگ ::


:: لینک به وبلاگ ::

پرستوهای عاشق مگه میشه عشق از یادتون بره - مطلبکده ی پرستوهای عاشق

:: دوستان من ::








مقالات و تحقیقات مجید زواری
به توهیچ ربطی نداره
دهکده ی دوستی
کیمیای هنر
عاشقا بیان تو (وبلاگ درد تنها)
خفن حسام (پسر تنها)
وبلاگ امیر
بدون عنوان ((وبلاگ داداش عماد گلم ))
(دل به رویاها بسپار)
از شبانه تا ....غریبانه
کدامین واژه را فریاد باید کرد
سایت بهترین موزیکها و مطالب آموزنده
دلهای بیقرار
بی تو هرگز با تو شاید ...
تبسم کلمات
صدای پای آب
مرد مردادی (داداش محسن )
برنامه های نوکیا (( داداش رامین ))
قاریان خاموش گریه های من
وبلاگ داداش محسن عزیزم
بیقرار گل سرخ (خواهر نازم)

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ


:: مطالب بایگانی شده ::

مخزن نوشته ها
دلنوشته ها
دلنوشته های آبان85
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385

84/10/16 :: 5:8 عصر


تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
تو دریایی ترینی آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

 


بهترین فاروم و سایت ایرانی برای گفتگوی جوانان